۱۳۹۱ فروردین ۱۲, شنبه

چه شد که به ناگاه فردوسی را به عنوان بزرگترین شخصیت ایران زمین انتخاب کردم!

اصولا دادن لقب بزرگترین شخصیت ایران زمین را به فردی از بزرگان ایران کاری شایسته نمی دانم زیرا هم تمامی شخصیت ها دارای شان و جایگاه والای خود در طول تاریخ ایران زمین هستند و هم مقایسه این شخصیت ها که در بازه های تاریخی متفاوتی زیستن نیز انتخاب معفولانه ای نیست.از همین رو هیچ گاه این ابنکار بی بی سی را در انتخاب بزرگترین شخصیت ایران زمین شایسته نمی دانستم و سعی نکردم فردی را به عنوان بهترین شخصیت انتخاب کنم. اما چه شد که به ناگاه با رفتن به سایت بی بی سی فارسی ناخودآگاه بر روی نام فردوسی کلیک کردم.در جایی که نام های بزرگی همچون کوروش ، زرتشت ، حافظ ، ابن سینا و مصدق بودند!

با خود فکر کردم براستی چرا من فردوسی را از بین این همه نام های بزرگ برگزیدم.عملی کاملا ناخودآگاه!

بعد این دلایل بود که به سرعت به ذهنم آمد:

اول برمیگردیم به اصل عمل که همانا همین شاهکار فردوسی است.که آن چیزی نیست جز بزرگترین رزم نامه منظوم دنیا.اثری که در آن هم زیبایی ، هم حماسه ، هم تاریخ و تمدن این مرز و بوم نهفته است.

دوم شاید فضای دلمرده و ناامید کننده آن دوران ایران زمین بوده که پس از ویرانی های بسیار این اثر بزرگ وی بود که جانی دوباره به ایران و ایرانی بخشید و با خلق یک اثر حماسی سعی کرده این روحیه نا امیدی را از ایرانیان بزداید

ولی شاید بزرگترین دلیل که مرا به انتخاب این نام بزرگ وا داشت ، یادآوری سخنان بسیار موکد آیت الله العظمی مکارم شیرازی بود و حمله او به فردوسی!

مروری کردم به حافظه آلزایمریم و دیدم براستی این حکومت دشمنی بس دیرینه با فردوسی دارد.از بدو پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی چنان حملاتی به فردوسی شده است و او را به دشمن شماره یک اسلام و حکومت اسلامی تبدیل کرده اند ( اگرچه اگر به مابقی نام ها نیز دقت کنید حکومت از آنها دل چندان خوشی ندارد) همین بس که علامه تهرانی حجت را بر فردوسی دوستان تمام کرده و فرموده است :

" اینهمه سر و صدا برای عظمت فردوسی، و جشنواره و هزاره و ساختن مقبره، و دعوت خارجیان از تمام کشورها برای احیاءِ شاهنامه، و تجلیل و تکریم از این مرد خاسر زیان بردهٔ تهیدست برای چیست‌؟! برای آنست که در برابر لغت قرآن و زبان عرب که زبان اسلام و زبان رسول‌الله‌است، سی سال عمر خود را به عشق دینارهای سلطان محمود غزنوی به باد داده و شاهنامهٔ افسانه‌ای را گرد آورده‌است. فردوسی با شاهنامهٔ افسانه‌ای خود که کتاب شعر (یعنی تخیّلات و پندارهای شاعرانه‌) است خواست باطلی را در مقابل قرآن عَلم کند؛ و موهومی را در برابر یقین بر سر پا دارد. خداوند وی را به جزای خودش در دنیا رسانید. "

نمی دانم این عملم تنفر من از اسلام تندروی متعصب است و یا شاید رگه های از ایران پرستی و عرب ستیزی !

اما هرچه هست آنرا یگذارید به حساب لجبازی بنده با آقایان حضرات عظمی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر